سجادعزیزدل مامان وباباسجادعزیزدل مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

سجادمامان

یاسیدالساجدین

س سلام به گل پسرم وتمام دوستان از همگی بابت تاخیرم عذر خواهی میکنم به خاطر شروع امتحانات پایان ترم وقت نداشتم که بیام واز سجاد بنویسم برای همین حالا با تاخیر مینویسم. اعیادشعبانیه رو به تمام دوستان مجازی وپسرم تبریک عرض میکنم. سجادجونم در روز 5شعبان میلاد آقا امام سجاد بود یادمه سال قبل که حامله بودم شب تولد آقا امام سجاد اسمت رو انتخاب کردیم وبا بابایی نذر کردیم اگه سالم بدنیا اومدی اسمتو سجاد بذاریم وجالب اینه که درست شب شهادت آقا بدنیا اومدی برای همین من خیلی دوست داشتم روز تولد آقا توی خونه جشن بگیریم ولی از اونجا که خونمون زیاد بزرگ نیست وما کلی فامیل داریم تصمیم گرفتم یه سفره ختم صلوات بندازیم واز اونجایی که مام...
1 تير 1393

سجادودایی جون

سجاد ودایی علی با موتور جدیدش   معلومه که حسابی کیف میکنی. وپسر خوش تیپ خودم که ماشالا هر چی بپوشه بهش میاد ...
31 ارديبهشت 1393

سلام بر 6ماهه ابا عبدا..

السلام علیک یا علی اصغر... وقتی به این فکر میکنم که چه طور میشود که دل انسان اینقدر از سنگ شود دیوانه ام میکند وقتی به این فکر میکنم که اندازه آب خوردن یه کودک 6ماهه چقدر است دیوانه ام میکند وقتی به این فکر میکنم تیر سه شعبه کجا گلوی نازک 6ماهه کجا دیوانه ام میکند امان از دل آن مادری که چشم به راه ماند تا 6ماهه اش سیراب برگردد برگشت ولی برای همیشه سیراب شد. شاید کمی تعجب کنید که چرا حالا واین موقع سال از علی اصغر امام حسین گفتم راستش چند هفته پیش که میلاد علی اصغر(ع)بود به دلم گذشت چون سجاد داره 6ماهه میشه یه سفره علی اصغر بندازم از اونجایی که خونمون زیاد بزرگ نبود تصمیم گرفتیم این کارو در مسجد جامع محلمون انجام...
31 ارديبهشت 1393

چند خاطره

سلام پسملی میخوام توی این پست خاطرات این چند روز رو برات بنویسم. اولیش چیزیه که منو بابایی رو خیلی ذوق زده کرده واونم نشستنته چند روز پیش به طور اتفاقی شما رو نشوندم و دستمو ول کردم وای خدای من تو دیگه داری بزرگ میشی چون بدون کمک مینشینی اوایل بعد از یه دقیقه به این وضع می افتادی و واینم از به پشت شدنت که خودت میغلتی وبعد مامانو صدا میکنی تا بیاد کمک چرخ زدن با روهروئک در خانه ودر خانه مامانی واینم یه جفت کفش که جیغ جیغ میکنه وتو متعجب شدی چند روز پیش مامان سرما خورده بود رفتم دکتر برام دارو نوشت وقتی اومدی...
29 ارديبهشت 1393

عشق به پرنده

چند روز پیش متوجه شدیم یه پرنده در اتاق بالا آشیانه کرده ویه تخم گذاشته بود وبعد جوجش متولد شد بابایی دیشب بچشو آورد پیش شما وتو مدام تلاش میکردی که اونو بگیری   به به چشمم روشن میخواستی پرنده بی زبون رو زنده زنده بخوری با تلاش بسیار بالاخره این حیوونکی رو گرفتی و فوری 2تا از بالاش روکندی که بابایی نجاتش داد واون بدبخت پرید و رفت که بازم بابایی به سختی اونو گرفت و بردش پیش مامانش وای وای وای.... ...
29 ارديبهشت 1393

6ماهگی وواکسن

ماهگیت مبارک قند وعسل پسرم نیم سالگیت مبارک     ا الهی که 120ساله بشی گلم. وبالاخره نوبت واکسنت رسید از اونجایی که همه به من استرس وارد میکردن ومیگفتن این واکسن از همش سخت تره من حسابی نگران بودم وچند روزی اعصابم خرد بود وقتی واکسنت زدیم شکر خدا اصلا اتفاقی نیفتاد وفقط یه کم تب میکردی که اونم با استا مینفون حل شد خدا رو هزار هزار شکر که بهم لطف کرد وتو خوب بودی. واینم جای واکسن البته توی دو تا پای کوچولوت زده بودن قربون پسرم برم که اینقدر شجاعه       ...
29 ارديبهشت 1393

شیرین زبانی

پسرم چند روزیه که به حرف اومدی وبا اون زبان کوچک وشیرینت مامان رو صدا میزنی وگاهی هم بوبو (بابا)و بعضی اوقات هم هر دو را باهم ترکیب میکنی(مابا)البته نمیدونم چرا وقتی منو صدا میکنی میگی ماماما به هر حال خیلی خوشحالم که این کلمه را از زبانت میشنوم دوستت دارم هزار هزار.....
28 ارديبهشت 1393

روز پدر مبارک

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را                                  که به ما سوا فکندی همه سایه ی هما را روز میلاد مولایمان حضرت علی علیه السلام را به همه دوستان عزیزم و روز مرد را به پدر مهربان وهمسر عزیزم وبزرگ مرد کوچک فرزندم تبریک میگویم. پسر عزیزم ماشالا هزار ماشالا واسه خودت مردی شدی وبه خاطر همین علاوه بر بابایی برای شما هم کادو گرفتم روزت مبارک بزرگ مرد ...
28 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سجادمامان می باشد