عشق به پرنده
چند روز پیش متوجه شدیم یه پرنده در اتاق بالا آشیانه کرده ویه تخم گذاشته بود وبعد جوجش متولد شد بابایی دیشب بچشو آورد پیش شما وتو مدام تلاش میکردی که اونو بگیری
به به چشمم روشن میخواستی پرنده بی زبون رو زنده زنده بخوری
با تلاش بسیار بالاخره این حیوونکی رو گرفتی و فوری 2تا از بالاش روکندی که بابایی نجاتش داد واون بدبخت پرید و رفت که بازم بابایی به سختی اونو گرفت و بردش پیش مامانش وای وای وای....
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی