سجادعزیزدل مامان وباباسجادعزیزدل مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

سجادمامان

بدون عنوان

سلام عسلم.........امروزشما 26روزتونه پسر گلم امشب شب یلداس وما خونه دایی قاسم دعوتیم اخه کله پاچه پختن  من نمیخوام برم چون اگه شب کله پاچه بخورم میدونم که امشب تو دل درد میشی هوا هم خیلی سرده بخاری ماشین بابایی هم خرابه نمیدونم چی کار کنم همش میترسم خوشکل مامان مریض بشه فدای تو
30 آذر 1392

27روز از تولد پسر مامان

سلام سجادم خوشکلم امروز 27روز از تولدت میگذره والان ساعت 16:39است وتو لالایی .امروز بابایی رفته کرمان ماموریت وامروز 5شنبه است بابایی شنبه میاد امروز خیلی اذیت مامانی کردی نمیدونم چرا نمیخوابیدی خلاصه بازور خوابوندمت رفتم تاسوپ درست کنم ساعت 4مامان داشت ناهار میخورد الانم یه عکس ازت میگیرم وبرات میذارم فدای تو. اوه عزیزم عکست حجمش بزرگه نمیشه برات تو فایل خودم میذارم. ...
30 آذر 1392

25روز ازتولدعسلم

سلام آقاسجاد مامانی شما پسر گل مامان الان لالا تشریف دارین وگرنه من بیکار نمیشدم که بیام تو اینترنت ای وای مثل اینکه داری بیدار میشی ...........نه شکرخدا دوباره خوابیدی شما پسر گلم 24آبان ساعت 21:30به دنیا اومدی قرار بود 20ابان بیایی ولی صبر کردی تا مامان ده روز اول محرم رو به حسینیه بره بعد بیای روز بعد از عاشورا بدنیا اومدی الهی بمیرم روز اول ودوم شیر نداشتم بهت بدم وتو خیلی گرسنه بودی مامان نجمه تورو برد شیر یه دختر سید بهت دادوتو سیر شدی. دنیا که اومدی یه کم زردی داشتی بعد که اومدیم خونه مامان نجمه زردیت یه کم بیشتر شدهمه میگفتند ببرمت ازمایش ولی من میترسیدم اخه مگه تو چقد طاقت داری که تنت رو سوراخ کنن وخونت بگیرن خلاصه دیگه چند شب پیش ب...
19 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سجادمامان می باشد