شیرین کاری و زبون بازی
سلامی دوباره شکر پنیر مامان...
اول میخوام از شیرین زبونیات بگم کلمات جدیدی که یاد گرفتی دددده و نننننننه وگاهی هم زبونتو میاری بیرون و بوووو میکنی بابابابابابا وماماماماما گفتنتم که دیگه نگو.تا برات دست میزنم وبرات میخونم خودتو تکون تکون میدی و مثلا میرقصیدستم رو میارم جلوی صورتت ومیگم دس دس کن فوری دستتو میزنی کف دستم آخ که میخوام بخورمت
قربون پسرم برم که اینقدر به فکر مامانشه وبراش سبزی پاک میکنه
اینجاهم که داره میبینه این هندونه رسیده یا نه
قربون این یه لاخ موی تو بشم من که چند ماهه همین جوری در هواست وهیچ جوری پایین نمیاد
چند روز پیش در اتاق باز بود یه زنبور اومد تو ونزدیک بود که پاهای کوچولوتو نیش بزنه که خدا رحم کرد ومن نجاتت دادم رفتم مگس کش برداشتم تا بکشمش تو از دستم گرفتی آخرشم نفهمیدم زنبوره کجا رفتجالبه هر وقت یه مگسو میبینی خیلی بااشتیاق حرکتشو دنبال میکنی وتا میای بگیریش اون در میره وتو عصبانی میشی
شبا به خاطروجود حشرات موزی میذارمت زیر پشه بند اما....
آخه پسر جون این چه کاریه