بخیه خوردن چانه
سجاد جونم!
درست شب عاشورای پارسال یعنی سال95 بود که تو طبق معمول توی خونه بدو بدو میکردی و بعد که اومدی بدوی توی اتاق پات به چارچوب گیر کردی و با سر زمین خوردی وچون کشوی دراور نیمه باز بود چونت خورد به لبه کشو همون لحظه که فقط چند تا دندونات خونی شد من فکر میکردم دندونت شکسته ولی دیدم یه ذره لبت خونی شدی که یه چسب زخم زدم وباهم رفتیم حسینیه وقتی که میخواستیم شام بخوریم تو نمیتونستی شام بخوری و مدام گریه میکردی برای همین بردیمت بیمارستان دکتر تا دکتر معاینت کرد گفت چونش از داخل چاک خورده و باید بخیه بشه من که داشتم میمردم از ناراحتی برا همین به بابایی گفتم من نمیام توی اتاق عمل خودت ببرش من دل ندارم بابایی هم ناچار شد خودش ببردت که بعد از یه ربع با چشمای اشک آلود اومدی بیرون الهی برات بمیرم
بعد از چند روز رفتیم برای کشیدن بخیه که باز بابایی زحمتشو کشید الهی که دیگه هیچ موقع این روزا رو نبینی پسرم